هبوط

 

 

یادت هست آن سهمگین شب را

آن زمزمه فسرده را:

در چشمانم هبوط کن!

چونان مردمان چشمانم که دور هم جمع شده اند

تو نیز هم باش! آخر آنها چروکیده اند

یادت هست

 آن اجابت هبوطت را

آن سکر چشمان را

ناتوان از توانایی روزانه اش

از نورت،

 رویت

 و 

مردمان تو !

سنگینی پلکهایش

 و حال باز کن آن را

زیرا که زود دیر نمی شنوی!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد