هبوط

 

 

یادت هست آن سهمگین شب را

آن زمزمه فسرده را:

در چشمانم هبوط کن!

چونان مردمان چشمانم که دور هم جمع شده اند

تو نیز هم باش! آخر آنها چروکیده اند

یادت هست

 آن اجابت هبوطت را

آن سکر چشمان را

ناتوان از توانایی روزانه اش

از نورت،

 رویت

 و 

مردمان تو !

سنگینی پلکهایش

 و حال باز کن آن را

زیرا که زود دیر نمی شنوی!

 

 

پرش

درست همان روزی که نگرش را تغییر دادم.که الهام ارام تر و دقیقتر با افراد گروهت رفتار کن.به این باور رسیدم که میتونم خیلی بهتر وراحت تر کارها رو پیش ببرم.شاید هنوز حرفه ای نشده اند اما میتونم یک تیم حرفه ای از انها بسازم ؛این زمانی شروع شد که انها مشاورهای  من شدند.جالب این جاست که با گذشت یک هفته انها خیلی شادتر شدند .