زندگی سلام

سلام سلام به خودم به هرکسی که این نوشته را می خواند

عاشق حرکتم

شور

هیجان

توی وب لاگهای به روز شده فقط غم و اندوه دیدم.چهره ام تو هم رفت.چرا؟من الان جوانم الان میتونم طعم جوانیم و بچشم. با خودم قرار گذاشتم فقط از موفقیتهایم  بنویسم. تا شوری که از نتایج کارم میگیرم به دیگران هم بدم .

می خوام زیاد بنویسم!

پس باید متمرکز بشم و تلاش کنم.من با توکل به خدا واراده آهنین موفق می شوم.

یا حق!

 

راز دانه

باز کن آن سر کیسه را

باز کن

میدانم در آن کیسه حیا است

از گل گونه هایت

دانه هایی از رازدانه های انار دیشبی.

من جه گوییم از رازدانه های پاشیده ام که همه

در آن کیسه توست!

  

هبوط

 

 

یادت هست آن سهمگین شب را

آن زمزمه فسرده را:

در چشمانم هبوط کن!

چونان مردمان چشمانم که دور هم جمع شده اند

تو نیز هم باش! آخر آنها چروکیده اند

یادت هست

 آن اجابت هبوطت را

آن سکر چشمان را

ناتوان از توانایی روزانه اش

از نورت،

 رویت

 و 

مردمان تو !

سنگینی پلکهایش

 و حال باز کن آن را

زیرا که زود دیر نمی شنوی!